سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
پست ترین دانش، آن است که از زبانت در نگذرد و والاترین دانش، آن است که در اعضا و جوارح پدیدار گردد . [امام علی علیه السلام]
 
 

وصیتنامه پاسدار اسلام شهید محمدرضا هادی تواتری

به نام الله پاسدار خون شهیدان

زندگی دریای متلاطم و حیرت انگیز است که دائم ا زامواج حوادث زیر و رو می شود و هیچ کس ا زهجوم امواج مصائب در سطح این دریای ژرف، آسوده و در امان نیست. در این جهان لذت مانند نیرویی مثبت و منفی همه جا و همه با هم انجام وظیفه می کنند و در برابر حسرت و شادی اندوه و غم در مقابل جوانی و نشاط پیری و ناتوانی قرار گرفته است هر کس در این جهان زنده است باید بار مصائب را تحمل کند و رنج بکشد کسی که به دریا می رود قهرأ دامنش را آب فرا می گیرد و در طول زندگی خود با یک سلسله حوادث فرساینده و ناگوار شکست ها و محرومیت ها و مرگ عزیزان و بسیاری از گرفتاری های دیگر روبرو می شود. کیسب که از تیشه روزگار جانش زخم دار نیست و موج حوادث دامنش را تر نکرده است. پروردگار بزرگ دوست دارد که افراد مسلمان در دوستی ثابت قدم باشند و دوستان قدیمی خود را همچنان حفظ کند پس همیشه مراقب باشید که در مراتب دوستی علاقه قلبی به خرج دهید.

سلم و درود بر خانواده عزیزم

راه من حق است، من شهید عشقم، عشق بر اسلام، عشق بر قرآن، همان عشقی که عنوانش حسین (ع) و همان عشقی که کاروان سالارش حسین (ع) است. حسین زینب، پس بشتاب اگر تو نیز از مایی بر ما بپیوند. سلام مادر جان، مادر جان مرا ببخش که تنهایت گذاشتم. من میوه پانزده سال زحمت جگرسوز تو بودم من میوه شب زنده داری های تو بودم من قلب و روح تو بودم، من زندگی و شادی و امید تو بودم، من بودم که تا چشم نمی بستم، خوابت نمی برد، و بالای سرم نشسته بودی، من بودم که هر وقت چشمت به من می افتاد لبان پژمرده ات را خندان می کردی و خندهات مانند شربتی مرا شاد می کرد. اگر خراشی روی پوستم مشاهده می کردی، پیراهنت را می دریدی و مرا بغل می گرفتی و دست نوازش تو را به آرامی به رخسارم می کشیدی. سخنی تلخ اما در نتیجه شیرین، مادر عزیزم موقع آن رسیده بود که قدم در کربلای حسین (ع) بگذارم و حسین زمان( امام خمینی ) را دریابم، آری مادر جان قدم براشتم و رفتم حلالم کن، داغ رفتنم تو رابس ناگوار و نا خوشایند خواهد کرد، من رفتم که به علی اکبر بپیوندم که غمخوار زینب گردم. مادر جان مگر نمی بینی که این مادر ها شهید می دهند ؟ یکی هم تو، وای بر ما، وای بر شما، وای بر نشستگان ساکت، وای بر بینایان کور، وای بر مادرانی که صدای زینب را شنیدند و کر بودند. آری این بود که عزم سفر کردم. لابد می خواستی بمانم که زندگی کنم، بمانم که عمر کنم، کدام عمر؟!! کام زندگی؟!! لذت و هوس و خنده و خواب استراحت، نه، نه، زنده آن است که جاویدان باشد،زنده آن است که انسان باشد، حال که این مصائب را از من شنیدی بدان که لازم بود توشه ناچیزی بر دارم، چکمه ایمانم را بپوشم، کفن سفیدی بر تن کشیده با قدی افراشته و با قدی که با کلام حق برخواسته پایم را در جاده سعادت و بالاخره شهادت نهادم.

از دوستانم معضرت می خواهم که تنهایشان گذاشتم، مرا حلال کنید، اگر در مدت این چند سال دوست خوبی برای شما نبودم و بدی از من دیده اید مرا ببخشید. همسایگان، اگر بدی از من سر زده مرا حلال کنید و از من راضی باشید. برادر و خواهرم، من برادر خوبی برای شما نبودم، و شما را اذیت و آزار کردم، از شما معضرت می خواهم، مرا ببخشید. از فامیل ها حلالیت می طلبم.

                                                                                                      والسلام

                                                                  وصیت نامه شهید محمدرضا هادی تواتری


مدیر وبلاگ ::: جمعه 88/11/9::: ساعت 3:51 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 118
بازدید دیروز : 7
بازدید کل : 65536
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
مدیر وبلاگ
این وبلاگ برای آشنایی بیشتر با فرهنگ شهادت و ایثار و آشنایی با سیره ،روش ،زندگی ،زندگینامه و نکات مهمی از زندگی این شهیدان بزرگوار و همرزمان و فرماندهان آنان تهیه شده است.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.





.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت